توضیحات درباره کتاب
داستان كتاب پرونده هري كبر يك تريلر پركشش است كه در آن نولا كلرگان، دختر نوجوان ۱۵ سالهاي، به طرز اسرارآميزي ناپديد ميشود.
چند دقيقه بعد، زني ميانسال، با پليس تماس ميگيرد و ميگويد مردي را ديده كه نولا را در جنگل دنبال ميكند، آن پيرزن هم كشته ميشود.
اما پرونده اين دو قتل به علت نبود مدارك كافي بسته ميشود.
بعد ار ۳۳ سال جسد نولا در حياط خانه نويسنده مشهور، هري كبر كشف ميشود.
ماركوس گلدمن، نويسنده موفق و جواني كه به بيگناهي استاد خود، هري كبر اطمينان دارد، ميخواهد پرده از راز اين دو قتل بردارد، اما با ماجراهايي روبه رو ميشود كه حتي تصورش هم دشوار است .
ژوئل ديكر از همان صفحههاي آغازين كتاب تا صفحه آخر، با آدرناليني كه به خونتان تزريق ميكند، شما را مجذوب رمان خواهد كرد .
امكان ندارد بتوانيد چيزي را حدس بزنيد!
ليست جوايز كتاب:
برندۀ جايزۀ ادبي توليپ فرانسه در سال ۲۰۱۳
برندۀ جايزۀ ادبي سگالن در سال ۲۰۱۶
برندۀ جايزۀ ادبي ذوق نويسندگي فرانسه ۲۰۱۲
برندۀ جايزۀ ادبي گنكور دبيرستانيها
برندۀ جايزۀ بزرگ رمان فرهنگستان فرانسه
در قسمتي از كتاب ميخوانيد:
«ماركوس در جامعه اي كه ما در آن زندگي مي كنيم، كساني كه بيش از همه تحسين مي شوند، كساني هستند كه پل ها، آسمان خراش ها و ساختمان هاي بلند رو مي سازند؛ ولي به نظر من بهترين و قابل اعتمادترين آدم ها كساني هستند كه عشق رو مي سازند؛ چون ساختن هيچ چيز سخت تر و مهم تر از ساختن عشق نيست.»
«اداره پليس، بفرماييد؟ الو؟
من دبرا كوپرم، در سايد كريك لين زندگي مي كنم. فكر مي كنم همين الان دختري را ديدم كه به سمت جنگل فرار مي كرد، مردي هم تعقيبش مي كرد.
ميتونيد دقيق توضيح بديد چه اتفاقي افتاده؟
نمي دانم! كنار پنجره ايستاده بودم و جنگل را تماشا مي كردم كه ناگهان دختر جواني را ديدم كه به سمت جنگل مي دويد… مردي هم تعقيبش مي كرد… به گمانم دختر داشت از دست آن مرد فرار مي كرد.
الان كجا هستند؟
ديگر آن ها را نمي بينم، بايد توي جنگل باشند.
الان نيروي گشت مي فرستم خانم.»