توضیحات درباره کتاب
... به ما ميگفتند: «هركاري راهي دارد.» ما نميفهميديم يعني چه و البته گاهي هم خودمان را به نفهمي ميزديم. اين باري، يك سال طول كشيد. و خدا را شكر كه سرمايه بر باد رفت و بار اعتبارهايي كه از بانكها گرفته بوديم بر دوشمان ماند. ابن مشغله، بشخصه از اينكه ديگر مجبور نبود حساب كند ده هزار تومان پس انداز سيصد سال به چه شكلي ورم ميكند، عصباني و دلخور نبود، اما نقص كار در اين بود كه من دو جوان زودباور بيگناه را هم با خودم همراه كرده بودم. آنها واقعاً ورشكستگان بيتقصير بودند.