كتاب حاضر، رماني است از «اونوره دوبالزاك» نويسنده رئاليسم فرانسوي كه به نوشتن داستان‌هاي عشقي و ادبي شهرت دارد. داستان سرشار از ذوق طبيعت است و نويسنده در آن با موشكافي، صحنه‌هاي اجتماعي قرن خود را بيان مي‌كند. در داستان مي‌خوانيم: كالسكه‌اي باشكوه وارد خيابان مي‌شود و پيرمردي دختر جوان و زيبايش را پياده مي‌كند و باهم به سمت قصر توئيلري كه قرار بود لشكريان ناپلئون در آن رژه بروند، دويدند، مردم مبهوت زيبايي دختر بودند و پدر همواره از عاقبت او مي‌ترسيد. دخترك پسرعمويش را كه افسر بود در ميان جمع پيدا كرد و با او براي تماشا به مكان رژه رفتند. پيرمرد در زمان تماشا متوجه شد كه مرد ديگري نيز به دخترش علاقمند است و دخترش نيز به آن به مرد علاقه دارد.