در رمان حاضر، داستاني واقعي بر اساس وقايعي در دهة 60 در استان كرمان روايت شده است. شخصيت اصلي اين داستان، يك سمپات يا طرفدار يكي از گروهك‌هاي سياسي است كه اتفاقاتي برايش رخ مي‌دهد. ماجراي رمان در سال 1360 اتفاق مي‌افتد و وقايع آن، از اين زمان تا سال 1384 شكل مي‌گيرند. «قلندر»، از اعضاي سازمان مجاهدين خلق است. مقارن با حوادث سال 60، از پخش و توزيع نشريات سازمان دست مي‌كشد و به روستاي خود باز مي‌گردد. قلندر در طويلة خانة پدري، به مدّت بيست و چهار سال جاخوش مي‌كند. در اين مدّت، حوادث سياسي را از طريق راديو و اتفاقات زندگي‌اش را از طريق سوراخي كه در ديوار طويله به سمت خانه عموي خود و «صنم» ـ دختر عموي مورد علاقه‌اش كه طبق رسوم در كودكي آن‌ها را به‌نام هم نامزد كرده‌اند ـ كنده است، دنبال مي‌كند، در اين سال‌ها مادر از كار افتاده مي‌شود، پدر از دنيا مي‌رود، صنم به ناچار با مردي كه داراي فرزند است و همسر خود را از دست داده ازدواج مي‌كند و پس از اذيت و آزارهاي بسيار از طرف شوهرش، دست به خودسوزي مي‌زند، اسفنديار ـ داماد خانواده ـ با سوء استفاده از وضعيت موجود ضمن گرفتن زن دوم با رضايت اجباري از خواهر قلندر، بخشي از زمين‌هاي كشاورزي خانواده را تصاحب مي‌كند و زماني كه با گزارش اطرافيان، از جمله اسفنديار، ماموران براي دستگيري قلندر حاضر مي‌شوند، قلندر آن‌ها را افرادي متفاوت از گذشته مي‌بيند و پس از چند روز درب منزل پدري برگردانده و آزاد مي‌شود.