توضیحات درباره کتاب
داستاني درباره مرگ و بيمرگي و احساس پوچي و ملال و بيهودگي و بيانگيزگيِ ناشي از برخورداري از زندگي جاودان و حيات ناميرا. سيمون دوبوار در رمان همه ميميرند داستان مردي به نام رايموند فوسكا را روايت ميكند كه فرمانرواي شهر كوچك كارمونا در ايتالياست، اما به اين قلمروِ كوچك راضي نيست و در صدد بر ميآيد قلمروِ تحت حكومت خود را گسترش دهد. فوسكا از سويي آرمانهايي بزرگ و نيكخواهانه در سر دارد و ميخواهد مردم تحت حكومتش زندگي خوب و عادلانهاي داشته باشند. او دوست دارد آزادي و عدالت را به مردم هديه دهد و درمييابد براي تحقق اين آرمانها بايد به ناميرايي دست يابد و قلمروش را نيز گسترش دهد و بر تمام جهان حاكم شود. فوسكا به ناميرايي دست مييابد و قلمروِ خود را نيز گسترش ميدهد اما از اين رهگذار به حقايق تازهاي دست پيدا ميكند؛ حقايقي كه او را با احساس پوچي بابتِ ناميرايياش مواجه ميكنند. فوسكا ميبيند كه ناميرايي نه سرآغاز تلاش او براي تحقق آرمانهايش، بلكه آغاز احساس بيهودگي و معناباختگي و فقدان انگيزه براي فعاليت است. لحظههاي زندگي ديگر براي او معنا و ارزشي ندارند و بيمرگي فوسكا را به ورطه ملال و پوچي و دلمردگي ميكشاند، چرا كه اين مرگ است كه به زندگي معنا ميدهد. فوسكا همچنين درمييابد كه براي مردم آنچه كه خودشان با دست خود انجام ميدهند ارزشمند است نه آنچه كه به آنها داده ميشود.
رمان همه ميميرند با ترجمه مهدي سحابي در نشر نو منتشر شده است.
درباره نويسنده: سيمون دوبوار (1986 – 1908)، فيلسوف و نويسنده فرانسوي.