توضیحات درباره کتاب
كتاب قمارباز اثر فئودور داستايفسكي، يكي از نويسندگان روس با اعتبار و شهرتي در مقياس جهاني است. او آثار مهمي همچون «ابله» و «برادران كارامازوف» را در كارنامهاش دارد و قمارباز هم يكي از مهمترين آثار اوست. داستايفسكي در تولد چهلوپنجسالگياش كار نوشتن اين رمان را به پايان رساند. رماني شامل چهلهزار كلمه كه در بيستوشش روز نوشته شد.
داستان دربارهي جوان عاشقي است كه دل به پولينا، دختر يك ژنرال ميبازد. او براي اثبات عشق خود تمام دارايياش را پاي يك قمار ميگذارد. پس از مدتي از همين راه مال و ثروت زيادي به دست ميآورد و با دختري ديگر به پاريس فرار ميكند. چندي بعد وقتي همهي مال و مكنتش را به باد ميدهد، باز به سوي پولينا برميگردد…
موضوع اين كتاب وقتي براي مخاطب جذابتر ميشود كه بداند خود نويسنده در واقعيت يك معتاد به قمار بوده و بارها دارايي خود و همسرش را در اين راه از دست داده است. شخصيت اين داستان هم مانند نويسندهي آن عشقي حريصانه به قمار دارد و هر بار بُرد در قمار بر حرص و طمعش اضافه ميكند. ميگويند داستايفسكي اين رمان را زماني نوشته كه براي پرداخت يكي از بدهيهايش بهشدت تحت فشار بوده و مهلت چنداني نداشته است.
كتاب قمارباز را صالح حسيني به فارسي برگردانده است. در بخشي از متن كتاب آمده است: «صندلي را چرخانچرخان از انتهاي ديگر سالن تا دم در بردند. گل از گل مادربزرگ شكفته بود. دار و دستهي ما، تبريكگويان، مثل مور و ملخ ريختند دورش. با وجود عجيب بودن رفتارش، پيروزياش مقدار زيادي از آن را جبران كرده بود، و ژنرال ديگر خوف اين را نداشت كه خويشاوندي با چنين زن عجيبي در جلوت مايهي ننگش شود. با لبخندي بندهنوازانه و حاكي از خرسندي خاطر، انگار كه بخواهد دل بچهاي را به دست آورد، به مادربزرگ تبريك گفت.»