«پروين» دختري فعال و علاقمند به تحصيلات عالي و پدرش از خانواده‌اي با نفوذ و متشخص در سمنان و وكيل دادگستري است. اقوام مادرش صاحب‌منصبان دوران گذشته هستند. پروين در خانة بزرگ و اعياني و مرفه زندگي مي‌كند. با وارد شدن به دورة راهنمايي پاي خواستگاران به خانة آنها باز مي‌شود، ولي پروين به علت علاقه به تحصيلات همه را رد مي‌كند. سرانجام «سيف‌علي‌خان زركوب»، خان گرمسار، او را براي پسرش، حجت، خواستگاري مي‌كند و پدر و مادر پروين گويا فريب جلال و جبروت‌ خان را خورده باشند بدون توافق پروين قرار عقد مي‌گذارند. روز موعود فرا مي‌رسد و گويي پروين را به مسلخ مي‌برند و به زور او را بزك كرده و لباس عروسي مي‌پوشانند. پروين دلگير از پدر و مادر با اكراه بله مي‌گويد، اما در اتاق عقد، چنان با نفرت با حجت حرف مي‌زند كه او اتاق را ترك مي‌كند ـ پروين در اتاق تنها مي‌ماند و آنگاه با عجله لباس و جواهرات را بيرون آورده و وسط سفرة عقد مي‌اندازد و زير ملافه‌هاي اتاق كناري پنهان مي‌شود. همه به دنبال او مي‌گردند، اما او را نمي‌يابند. اين امر موجب وقوع حوادثي مي‌گردد كه ادامة داستان را شكل مي‌دهد. داستان از زاوية ديد اول‌شخص روايت مي‌شود.