توضیحات درباره کتاب
«خداداد» جواني رعناست كه اسير سرنوشت سياه خويش است. چيزي او را به هيجان نميآورد و به زندگياش مفهوم نميبخشد، جز ديدن خون انسانهاي بيگناه. خداداد از نعمت مهرورزيدن محروم است. او با لبخندي شيطاني ميپرسد محبت مثقالي چند؟ به تصريح ناشر: «قصة خداداد قلبتان را به لرزه درميآورد و از خود ميپرسيد چگونه ممكن است در پس اين چهرة جذاب، قلبي چنين اهريمني و بيرحم نهفته باشد. اما وقتي با دقت به عمق اين قصة هولناك ميانديشيد بياراده بر خداداد دل ميسوزانيد».