توضیحات درباره کتاب
سارا و خواهرش، منتظر مهمانهايي از شيراز هستند. با رسيدن عمو و خانوادهاش، دو دختر با شادماني به سمت دخترعمو پري ميروند تا او را براي بازي با خود همراه كنند. اما پري از آنها كناره گرفته و نزد مادرش ميماند. برادر پري، پويا، به آنها گوشزد ميكند كه حال خواهرش مدتي است كه خوب نيست، اما سارا تصور ميكند پري فقط قصد بياعتنايي به آنها را دارد و سعي ميكند به شيوههاي مختلف، سر به سر او گذاشته و به نوعي از وي انتقام بگيرد. روزي كه براي گردش و تفريح، هر دو خانواده به جنگلي اطراف شهر رفتهاند، سارا با ترفندي پري را به داخل جنگل كشيده و او را به سختي ميترساند. پري بر روي زمين افتاده و بيهوش ميشود. دختر بيمار را با عجله به بيمارستان ميرسانند و تنها همين موقع است كه سارا درمييابد دخترعمويش به بيماري شديد قلبي مبتلا است و اين كار او شوك خطرناكي به وي وارد كرده است. پري سه روز در بيهوشي باقي ماند و سارا كه از كردۀ خود به شدت پشيمان است براي سلامت او از ته دل دعا ميكند و به خود قول ميدهد كه ديگر با كسي از اين شوخيها نكند. سرانجام پري به هوش ميآيد و دخترعمويش را به خاطر اشتباهش ميبخشد.