-

بينوايان


پدیدآور (ها) : ناشر : شابک : 9789647736695

نوبت چاپ 10 - جلد 2 - رقعي (گالينگور) -

تعداد صفحات :2141

سال انتشار: 1401

قيمت :12000000 ريال

قيمت انتشارات طاعتی :12000000 ريال




کد کتاب:102912    محل کتاب:B30/6
موجود است

فرم درخواست کتاب : جهت خرید کتاب ابتدا بایستی فرم زیر را تکمیل نموده تا سبد خرید شما فعال شود


توجه: برای شروع خرید شماره موبایل خود را وارد نمایید

توضیحات درباره کتاب


سومين بخش رمان بينوايان با عنوان "ماريوس"، خواننده را به جهان دروني سه چهره‌ي داستاني تازه درمي‌آورد كه اندكي بعد در اين اثر، جايگاهي مهم مي‌يابند. اولي "گاوروش"، همان پسر تنارديه‌ي مسافرخانه‌دار است كه پدر رهايش كرده است. چهره‌ي بعدي "موسيو ژيلنورمان" ـ بورژواي نودساله‌ي هوادار رژيم سابق ـ است. اين مرد به رغم نفرت از بوناپارت اجازه داده تا دختر دومش با سرهنگ "پونمرسي"، يكي از بارون‌هاي امپراتوري كه بعدها در واترلو جان مي‌سپارد، ازدواج كند. اين دختر پس از شوهر زنده نمانده و از پيوند وي و شوهرش پسري با نام "ماريوس" به جاي مي‌ماند. "ماريوس" سومين چهره‌ي داستان ـ ضمن تحصيل در دانشكده‌ي حقوق، با گروهي از دانشجويان جمهوري‌خواه مناسباتي پيدا مي‌كند؛ دانشجويان كه شيفته‌ي دموكراسي باستاني و منتظر فرصتي هستند تا به صورت انقلابيون فعال، عرض وجود نمايند. اما وي در پي تصادفي شگفت پي مي‌برد كه پدرش، بارون پونمرسي، نمرده است و در نورماندي زيست مي‌كند و اگر نخواسته است فرزندش را ببيند از اين‌‌رو بوده است كه ژيلنورمان، پدربزرگ ماريوس، نوه‌اش را از ارث محروم نسازد ،اما ماريوس زماني پدرش را بازمي‌يابد كه وي در بستر مرگ است و در برابر جسد پدر، سوگند ياد مي‌كند كه به آرمان او وفادار بماند. از طرفي تنارديه و همسرش كه ورشكست و نيمه راهزن شده‌اند، موفق مي‌شوند كه مردي با نام "موسيو لوبلان" را به دام اندازند. ديري نمي‌گذرد كه در اين مرد، تجسدي از ژان والژان مشاهده مي‌شود. اين مرد اكنون در آرامش با كوزت، كه همه او را دخترش مي‌پندارند، به سر مي‌برد. تنارديه‌ها پي برده‌اند كه اين مرد پيش از هرچيزي علاقه‌مند به حفظ راز زندگي خويش است. لوبلان از سر رحم و غم‌خواري مي‌كوشد تا آنان را ياري دهد بي‌آنكه بداند با چه كساني سروكار دارد. تنارديه در شرف آن است كه وي را به شناعت تهديد كند و چون او تسليم نمي‌شود شكنجه دادنش را تدارك مي‌بيند. در اين هنگام، ماريوس، همسايه‌ي ديوار به ديوار تنارديه‌ها، كه با استراق سمع، مكالمه‌ي وحشت‌زاي تنارديه و همسرش را درباره‌ي لوبلان شنيده است، براي خبر كردن پليس، كه همان ژاور باشد، اقدام مي‌كند. تنارديه و همسرش دستگير مي‌شوند اما ژان والژان با فرار ناپديد مي‌شود، زيرا نمي‌خواهد به بازجويي كشيده شود. عشق ماريوس به كزت و مرگ ژان‌ والژان در انتهاي رمان، از ديگر حوادث داستان به شمار مي‌آيد.