توضیحات درباره کتاب
نگارنده در اين كتاب به شرح ده عامل براي ناكارآمدي و شكست در بازاريابي پرداخته كه بدينقرار است: 1- شركتها به مقدار كافي بازارگرا و مشتريمدار نيستند؛ 2- شركتها مشتريان هدف خود را به طور كامل درك نميكنند؛ 3- شركتها به تعريف بهتر رقبا و تحت نظر قراردادن آنها نياز دارند؛ 4- شركتها روابط خويش با ذينفعهايشان را به شيوهي مناسبي اداره نميكنند؛ 5- شركتها در پيدا كردن فرصتهاي جديد عملكرد مطلوبي ندارند؛ 6- فرايند برنامهريزي بازاريابي شركتها از بخش نيست؛ 7- خط مشيهاي كالاها و خدمات شركتها نياز به كنترل بيشتري دارد؛ 8- مهارتهاي ايجاد نام تجاري و ارتباطات شركتها ضعيف است؛ 9- شركتها براي اجراي اثربخش و كاراي بازاريابي به خوبي سازماندهي نشدهاند؛ 10- شركتها حداكثر استفاده از فنآوريهاي جديد نمينماينده. به اعتقاد نگارنده: "كار بازاريابي فقط نباشد فروش كالا باشد بلكه ايجاد محصولاتي است كه نياز به فعاليت فروش زيادي ندارند. كاركنان بازاريابي نياز به مهارتهاي شناسايي فرصتها و توسعه و اجراي طرحهايي دارند كه موجب موفقيت در بازار ميشود. من ميخواهيم بازاريابي نقش اصلي خود را كه به حركت درآوردن راهبرد كسب و كار است ايفا نمايد". وي در پايان كتاب راهكارهايي را براي بازاريابي اثربخش ذكر كرده كه برخي از آنها بدين شرح است: شركتها، بازارهاي خود را تقسيمبندي نمايند، بهترين بخشها را انتخاب كنند و جايگاه متسحكمي را در هر يك از بخشهاي منتخب توسعه دهند، شركتها بايد رقباي عمدهي خود و نقاط قوت و ضعف آن را بشناسند، شركتها بايد كنترل قوي را برآميخته كالاها و خدمات خود اعمال نمايند، شركتها بايد با بهرهبرداري از موثرترين و كارآفرين ابزارهاي ارتباطي و تشويقي و ترغيبي نامهاي تجاري قوي را ايجاد كنند، شركتها بايد در بين معاونتهاي مختلف خود، رهبري بازاريابي و رويهي كار گروهي را ايجاد نمايند.