توضیحات درباره کتاب
نوشتار حاضر، گفت و گويي است بين "بوريس سيرولينك" ـ عصبشناس، روانپزشك، روانكاو، همچنين متخصص رفتارشناسي جانداران در محيط زيست طبيعي آنها ـ و ادگارمورن ـ جامعهشناس معاصر فرانسه ـ دربارهي انسانشناسي. در بخشي از اين گفت و گو به نقل از ادگار مورن ميخوانيد: "من به راستي بر اين باورم كه ما قرباني نوعي دوگانهانديشي شدهايم: يا انسان موجودي طبيعي است و در اين صورت او را به طبيعت، به شيوهي رفتار شمپانزه به زيست ـ جامعهشناسي يا به ژنها محدود ميكنيم؛ و يا موجودي فراطبيعي است كه در اين صورت، بدنش را حاملي كم اهميت ميدانيم در حالي كه باقي وجودش را روان، نفسانيات و فرهنگ ميناميم. پس تنها ساختار انديشهاي از نوع ديگر ميتواند به ما امكان دهد كه براي به هم پيوستن دستآوردها، يعني همان وضعيتي كه هنگام جدا كردن آنها ديده بوديم، طرحي بريزيم و بنابر دادههايي كه در دريرينهشناسي و رفتارشناسي آشكار شده بود، اين بود كه ميتوانستيم داستان انسان شدن انسان را بازسازي و پيدايش زبان در دوران معيني را بررسي كنيم. انديشهاي كه از ديد من اهميت بسيار دارد، انديشهي پديد آمدن روان از مغز است. شما هنگامي كه يك مجموعهي سازماني داشته باشيد، آن مجموعه ويژگيهاي نويني توليد ميكند كه در تك تك عناصر تشكيلدهندهي آن وجود ندارند و اما براي آن كه روان از مغز پديد آيد، آن مغز نه تنها بايد كار كند بلكه محيط مادري، زباني كه ميآموزيم و فرهنگ نيز بايد محرك كاركرد آن باشند. به عبارت ديگر روان در صورتي به وجود ميآيد كه مغز و فرهنگ هردو وجود داشته باشند". سپس بوريس سيرولينك در پاسخ ميگويد: "به عقيدهي من، ويژگي اصلي زيستشناختي انسان در دوران زندگياش، كامل نبودن رشد فرد از آغاز يعني كندي فوقالعادهي رشد اوست. روشنتر بگوييم انسان ميتواند بالغ بشود و توليد مثل كند، در حالي كه مغزش همچنان در مرحلهي جنيني باشد. اين حالت را در بيماريهاي آلزايمر ميبينيم".