توضیحات درباره کتاب
در اين داستان كه به شيوهي اول شخص، بازگو شده، راوي زندگي خود را از زمان ازدواج "با "سليم" و مخالفتهاي خانواده با اين امر، شرح ميدهد. "سليم" كه كارگري ساده است، سالها بعد بر اثر اختلاف با ارباب كشته ميشود. سپس راوي به تهران آمده و فرزندان خود را در اين شهر پرهياهو بزرگ ميكند. او سرانجام به رغم تمام مشكلات موجود، مسئوليتهاي مادري خود را به انجام ميرساند. راوي در بخشي از داستان ميگويد: "برايم مسلم شد كه اين عالم هستي توسط قدرت عظيمي سازماندهي ميشود، همهچيز تحت ارادهي اوست و از خواست ما بيرون است. مسلما حكمتي در آن نهفته است و بايد آن را با منطق بپذيريم. به جاي غصه خوردن، شكايت كردن، افسردگي و سستي بايد در برابر سرنوشت، صبور و شكيبا بود و با اتكاء به خداوند و نيرو گرفتن از ذات خداوندي آينده را ساخت و...".