توضیحات درباره کتاب
از ديرباز در فلسفه و فرهنگ سياسي، گرايشي فراگير در چشمپوشي از حقوق زنان وجود داشته است. بهرغم اين غفلت عمومي، چند تن از فيلسوفان سياسي متعارف، به مسئله زن توجه كردهاند كه ازجمله آن ميتوان از افلاطون، ارسطو، ژان ژاك روسو و جان استوارت ميل نام برد. از ديدگاه اين فيلسوفان، خانواده نهادي ضروري است و زن به خاطر زنانگي (جنسيت)، باروري و پرورش كودك، نقش طبيعي را در اين نهاد ايفا ميكند. اين امر فيلسوفان را مجاب ميكند تا به قوانين اخلاقي و مفاهيم حقوقي كه تنها مختص زنان است و اختلاف فاحشي با مردان دارد، دست يابند. فرضيه ضرورت خانواده، فيلسوفان را به موضوع اختلاف بيولوژيكي بين زن و مرد هدايت ميكند و از اين منظر تفاوت سنتي، نهادي و قانوني بين زن و مرد شكل ميگيرد كه اوج آن در شكل برتري طلبانه پدرسالاري نمودار شده است.