توضیحات درباره کتاب
انسان بايد بيش از آنچه دارد بخواهد تا بيش از آنچه هست بشود. مفهوم قدرت، عنصر اصلي و مركز ثقل ايدهآليسم آلماني از منادولوژي لايبنيتس تا فلسفه نيچه است. متفكران آلماني از لايبنيتس تا نيچه در نوشتههاي خود ضعف را نكوهش و قدرت را تحسين كردهاند. «پيام نيچه» تشويق انسانها به گريز از ضعف و دست يافتن به قدرت است. اين قدرت، قدرت چماقداران و اسلحه به دستان نيست، قدرت تفكر است كه محصول آن استقلال انسان است از هر آنچه غيرانساني است.ارادهي معطوف به قدرت شعاري است كه اعتقاد به ارزشهاي عالي را تقويت ميكند و انديشهي آن موجب نشاط زندگي ميشود. “من ميخواهم” طنين خوشي دارد و خوشتر از آن، “من دوست دارم [است].” (هيچ،ص 132)اراده معطوف به قدرت اعلام “آماده باش” زندگي است و زندگي اصيل و با نشاط مستلزم آمادگي براي پرداختن به امور خطير است. نيچه در”شامگاه[غروب] بتان”به “آرامش روح” حمله مي كند و معتقد است كه مردي كه جنگ را انكار مي كند، يك زندگي بزرگتر را انكار كرده است.”(كاپلستون، ص 274) نيچه به صدق اين قضيهي منفصله معتقداست كه انسان يا اراده را معطوف به قدرت ميكند يا مقلد و گوش به فرمان ديگران است . ” اين نيكان اهل تسليماند، اهل سازشاند، دلشان مقلد است؛ “ژرفاي وجودشان گوش به فرمان است. باري، كسي كه گوش به فرمان باشد، به خويشتن گوش فرا نميدهد! “(زرتشت، ص 274) پيش از اين گفتهايم كه نيچه”انسان عاطفي” را بر انسان عاقل ترجيح ميدهد و بر آن است كه در زندگي انسان، عاطفه را به جاي عقل بنشاند، اما در اين مورد هشدار مي دهد كه ما نبايد “عاطفه” را به معناي غرايز انحطاطآور لحاظ كنيم: “شما را از چه چيزي بر حذر ميدارم: غرايز انحطاطآور را نبايد با انسانگرايي يكي گرفت، ابزار تمدن را كه به تجربه و ضرورتاً به انحطاط ميانجامد، نبايد با فرهنگ يكي گرفت. بيبند وباري، اصل لاقيدي، را نبايد با ارادهي معطوف به قدرت يكي گرفت.