توضیحات درباره کتاب
آنها كه ما نيستيم: آنها كه ما نيستيم» نوشته محمد حسيني از آن رمانها نيست كه شب توي رخت خواب نيمخيز آن را بخواني تا چشمانت را گرم كند كه راحتتر به خواب بروي؛ از قضا اين رمان در اصل به اين نيت نوشته شده كه خواب را از سر خواننده بپراند، البته نه آن خواب شبانگاهي را؛ خواب در بيداري را! حكايت همان حرف احمد شاملو كه ادبيات بايد همچون شيپور باشد آدم را بيدار كند. محمد حسيني نيز تا مي توانسته در اين شيپور دميده و از هر امكاناتي كه در اين راستا داشته بهره گرفته است. يكي از مهمترين ويژگيهاي پارادوكسيكال ولي از نوع مثبتش نيز در همين رابطه شكل گرفته است. اين رمان به ظاهر در سنخ رمانهاي تجربه گرايي قرار مي گيرد كه نويسنده دغدغه فرمي و هنري دارد، رمان هايي كه بيشتر به دنبال فلسفه هنر براي هنر هستند، نه تعهد در هنر و يا انتقال معنا و طرح انتقاد؛ اما در لايه هاي زيرين اين رمان پر است از معاني و مفاهيمي كه نويسنده كوشيده به اشكال مختلف به مخاطبش منتقل كند.