توضیحات درباره کتاب
«خب، پس قصه ميخواهيد و من برايتان ميگويم. اما فقط يكي. هيچ كدامتان از من بيشتر نخواهيد. ديروقت است و فردا من و تو، پري، يك روز سفر دراز در پيش داريم. امشب بايد خوب بخوابيد. تو هم همين طورعبدالله. من و خواهرت كه رفتيم، چشم اميدم به توست. مادرت هم همينطور. خب. پس شد يك قصه. گوش كنيد، هر دو خوب گوش كنيد و حرفم را هم قطع نكنيد.» خالد حسيني اكنون در ايران (و سراسر جهان) نام پرآوازهاي است. دو رمان قبلي او، بادبادكباز و هزار خورشيد تابان، به چاپهاي چندم رسيدند و ترجمههاي متفاوتي از هر دو به بازار آمد. در اين رمان كه پيشرو داريد، شگردهاي تازهاي را به كار گرفته، از جمله بازگشت به گذشته و حواله به آينده و حتي در درون فصل آخر نيز از آن بيشتر بهره برده، همچنين از راويان متعدد در فصلهاي كتاب استفاده كردهاست. بهعلاوه در اينجا بيش از پيش به درونكاوري شخصيتها پرداخته و از كشاكشهاي ذهني آنها حرف زده است؛ به نحوي كه گاه به استادان داستاننويسي پهلو ميزند. در اين رمان، خالد حسيني ديگر كمتر به خود جنگ و فجايع آن ميپردازد و بيشتر پيآيندهاي آن و پراكنده شدن نسلي را در سراسر جهان دنبال ميكند و ميگويد نسل اول بين دو دنيا گير افتاده و نسل بعد ديگر هويت خود را ميبازد. با اين حال نسل اول، نسل اولِ سرگشته در اقصي نقاط جهان هنوز روزگار وصل و نيمهي غايب خود را ميجويد و گاه جز خاكستري از آن نمييابد.