توضیحات درباره کتاب
مجموعهي «پير پرنيانانديش» كاري از ميلاد عظيمي و عاطفه طيه است. پديدآورندگان اين اثر دربارهاش چنين ميگويند: «اين كتاب ماحصل چندصد ساعت مصاحبت آزادوار و بيآداب و ترتيب با سايه است؛ از خرداد 1385 تا بهار 1391 كه آخرين نمونههاي كتاب را تلفني با سايه بررسي ميكرديم. اين كتاب البته دربرگيرندهي همهي آنچه در صحبت سايه ديده و شنيدهايم نيست؛ نه حجم كتاب چنين اقتضايي داشت و نه روزگار و مصلحتسنجيهاي سايه به ما چنان مجالي ميداد؛ اما هرچه در اين كتاب ميخوانيد، شنيدهها و ديدههايي است مستند به صوت و تصوير و ما از اين حيث تا حد وسواس امانتدار بودهايم.» گفتوگو با سايه، انتقادي و همراه با بحثهاي داغ و گاه تند و تيز بوده و در تنظيم و تدوين كتاب از انتقادها و سخنان پرسشگر صرفنظر شده تا خواننده حرفهاي سايه را بخواند. هدف و آرزوي نويسندگان اين بوده است كه اين كتاب به اجمال، تصويري جامع و منسجم از ساحات گوناگون زندگي و شخصيت سايه عرضه كند. بخش بزرگ زندگي و شخصيت سايه البته صبغهي فرهنگي دارد؛ اما سياست هم حضوري بالنسبه ملايم اما موثر در زندگي او داشته است. وجود تصاويري از دستنوشتهها و عكسهايي از گذر عمر اين شاعر بيهمتا در صفحههاي پاياني، بر ارزشمندي اين اثر افزوده است. «وقتي داشتم سال 45 خانهي كوشكو ميساختم، يك كندهاي زير خاك بود، عجيب بود؛ يك كندهي خيلي قطور بود، من هيچ نميدونستم چه درختيه. ارديبهشت بود، دور اين كنده يه پاجوشهايي زده بود. بعد كه اين برگها بزرگتر شدن، فهميدم كه ارغوانه…» هوشنگ ابتهاج با اين مقدمه دربارهي سرايش شعر ارغوان در كتاب «پير پرنيانانديش» سخن ميگويد؛ سخن گفتني كه بغض و اشك امانش نميدهد. به قول خودش: «نه نميتونم، ديوانه ميشم، اگه دست بزني از همهجام اشك ميچكه.» ارغوان! شاخهي همخون جداماندهي من/ آسمان تو چه رنگ است امروز؟/ آفتابيست هوا؟/ يا گرفتهست هنوز؟/ من در اين گوشه كه از دنيا بيرون است/ آسماني به سرم نيست/ از بهاران خبرم نيست…/ اندرين گوشهي خاموش فراموش شده/ ياد رنگيني در خاطر من/ گريه ميانگيزد/ ارغوانم آنجاست/ ارغوانم تنهاست/ ارغوانم دارد ميگريد…/ ارغوان، بيرق گلگون بهار!/ تو برافراشته باش/ تو بخوان نغمهي ناخواندهي من/ ارغوان، شاخهي همخون جداماندهي من!