توضیحات درباره کتاب
«نيلوفر» و مادرش با نقل مكان به محلهاي جديد، در خانة دلخواهشان، كه حياط، باغچه و پنجرههاي بزرگ داشت، ساكن شدند. بعد از مدتي رفت و آمدهاي آنها با صاحبخانهشان «سيما» زياد شد و نيلوفر به خاطر اين كه مادرش سر كار ميرفت، بيشتر وقتش را با او ميگذراند. سيما، برادري به نام «نريمان» داشت كه از همسرش جدا شده بود. وقتي كه سيما براي ديدن برادرش مدتي به تهران رفت، نيلوفر خيلي تنها شد. تا اين كه يك روز پسر يكي از همسايهها، براي آنها آش نذري آورد. بعد از ظهر آن روز مادرش به او گفت كه مهران مدتي است تو را زير نظر دارد و به مادرش گفته كه به تو علاقمند است. بعد از آن اتفاقاتي رخ داد كه در ادامة داستان بازگو شده است.