توضیحات درباره کتاب
من و مادر باهم قهر بوديم. اما من چندبار مادر را ديدم كه يواشكي از دور مرا بوسيد و لبخند زد. من هم خودم چندبار يواشكي اين كار را كردم. صبح وقتي مادر داشت آينۀ روي تاقچه را تميز ميكرد، من كنار ديوار روبهروي آينه ايستاده بودم. عكس من و مادر توي آينه افتاده بود. مادر باز يواشكي مرا بوسيد. من هم اين كار را كردم. يكدفعه مادر با صداي بلند خنديد و گفت: «اي شيطان! حالا دزدكي مامانت را ميبوسي و ميخندي؟!» من هم با عجله گفتم: «اي مامان خوب! تو هم حالا يواشكي بچهات را ميبوسي؟» مادر مرا در آغوش گرفت و با خوشحالي خنديديم، صبح امروز براي من، مادر و آينه، صبح پر از خندهاي بود. اين داستاك با عنوان «آينه خوشحال» به همراه پنج داستانك ديگر تحت اين عناوين در مجموعۀ حاضر به چاپ رسيده است: گنجشك داور؛ مادربزرگ؛ شادي مادر؛ قورباغه كوچولو؛ و مهربان.