داستان حاضر، در قالب نمايشنامه يک تيراژدي سوئدي در سه پرده است. «آدولف»، کاپيتان سواره نظام، «يورا» همسرش و «برتا» دختر آن‌ها است. کاپيتان و «لورا» بر سر تربيت «برتا» اختلاف دارند. کاپيتان شغل معلّمي را براي او در نظر گرفته است، امّا «لورا» که فردي سرسخت و مصمّم است، نقّاش شدن را براي «برتا» مناسب مي‌بيند. اين در حاليست که هر کدام از زنان ساکن خانه سعي دارند «برتا» را به شيوة خود تربيت کنند. مادرزن کاپيتان سعي دارد از «برتا» يک قديسه بسازد، «لورا» دوست دارد او هنرمند شود، «مارگرت پير» مي‌خواهد او باپتيست يا تعميدگر شود و دختران خدمتکار سعي دارند او را به سوي عضو شدن در سپاه رستگاري که با هدف انجام کارهاي خيريه عضو مي‌پذيرد بکشانند. کنترل زنان از اختيار کاپيتان خارج شده است، در حالي‌که او به شدّت نگران آينده «برتا» است. در اين ميان «لورا» با حرف‌هاي شک‌برانگيزش قصد دارد برتري تربيت انتخاب شدة خود براي «برتا» را نشان دهد.